جدول جو
جدول جو

معنی پایندگی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پایندگی کردن
(نَیْءْ)
نگاهداری کردن. سرپرستی و محافظت کردن قیّم: گفت ای پیغمبر خدا آن وقت که این فرزند در شکم من بود عهدکرده ام با خدای تعالی که خدمت این خانه بیت المقدس کند و بعبادت و بندگی خداوند مشغول باشد و اکنون که او را پایندگی کند؟ آن قوم هر یکی گفتند که ما او راپایندگی کنیم. (قصص الانبیاء). و اندیشه کرد که من پیر شده ام و مرا فرزندی نیست که بعد از من نام نگاه دارد و مریم را پایندگی کند. (قصص الانبیاء). قلم آن کس که بر روی آب ایستد پایندگی کند. (قصص الانبیاء)
لغت نامه دهخدا
پایندگی کردن
سرپرستی و محافظت کردن قیم نگاهداری کردن
تصویری از پایندگی کردن
تصویر پایندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آواز خواندن قوالی کردن: همین جا صحبت داریم و گویندگی کنیم برای شما
فرهنگ لغت هوشیار
خود را شبیه کسی یا چیزی قرار دادن تشبه: ... مانندگی کردن ایشان با آل ساسان. . .: الاغایت حرامزادگی... نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
Drive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
Represent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
représenter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
대표하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
mengemudi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
প্রতিনিধিত্ব করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
प्रतिनिधित्व करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
गाड़ी चलाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
rappresentare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
לנהוג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
temsil etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
vertegenwoordigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
представляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
prowadzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
представлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
водити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
reprezentować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رانندگی کردن
تصویر رانندگی کردن
водить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نمایندگی کردن
تصویر نمایندگی کردن
دیکشنری فارسی به چینی